ديدگاه اريک فروم در باب سنخ شناسی انسان و نسبت آن با آزادی و قدرت

آدرس کوتاه: https://psychevent.ir/?p=23662
ديدگاه اريک فروم در باب سنخ شناسی انسان و نسبت آن با آزادی و قدرت

اطلاعات تماس

مشخصات دوره

معرفی دوره

?اریک فروم مي‌گفت انسانها را به دو دستة بزرگ مي‌توان تقسيم كرد: يكي كساني كه از آنها به تماميت‌خواه، جامعيت‌طلب يا همه‌چيزخواه (توتاليتار) تعبير مي‌كنند و يكي هم كساني كه از آنها به انسانيت‌خواه يا انسانيت‌جو (اومانيست) تعبير مي‌كنند. البته شكي نيست كه مؤلفه‌هايي از هر دو ممكن است در هر كس باشد، اما صحبت بر سر غلبه است. اریک فروم
فروم مي‌گفت كه انسانهاي تماميت‌خواه به داشتن اهميت مي‌دهند و انسانهاي انسانيت‌جو به بودن. همة كساني كه تصوري كه از خودشان دارند يك فرايند است طرفدار بودن‌اند و همة كساني كه تصوري كه از خودشان دارند يك فراورده است طرفدار داشتن‌اند.
?اگر تصور شما از خودتان مثل تصوري است كه از يك حبة قند داريد كه يك جوهر نفساني است (وارد بحثهاي فلسفي‌اش نمي‌شوم) و كاملاً‌ قرار دارد (مطابق فهم عرفي مي‌گويم نه مطابق نظريات فيزيكي) و ويژگيهايي دارد مثل سفيدي و شيريني و جرم مخصوص و غيره شما طرفدار داشتن‌ايد و هويت پايا داريد. و اگر تصوري كه از خودتان داريد مثل تصوري است كه از باد يا ابر داريد كه قرار ندارند و دائماً در حال سيلان‌اند و نمي‌توان شكل و حجم خاصي به آنها نسبت داد طرفدار بودن‌ايد و هويت پويا داريد.
?مثلاً كسي خطايي مي‌كند و شما مي‌پرسيد چرا مرتكب آن خطا شد، آن فرد ممكن است دو جواب بدهد: يكي اينكه بگويد «ناداني كردم» و ديگر اينكه بگويد «من آدم ناداني هستم»؛ اولي يك خصوصيت متغير را به خود نسبت مي‌دهد و دومي يك خصوصيت ثابت را. به تعبير ديگر، هر وقت با فعلهاي استن و هستن چيزي را به خود نسبت دهيد هويت پايا داريد و هر وقتي چيزي را با غير اين دو فعل به خود نسبت دهيد هويت پويا داريد و بدين‌سان هم توقع خودتان از خود و هم توقع ديگران از خود و هم توقع خودتان از ديگران را در سطح خاصي تعريف مي‌كنيد؛‌ نگوييد تعبيرها متفاوت است و اصل مطلب يكي است، نه خيلي تفاوت هست و اين تفاوت اهميت دارد: فرق است بين اينكه بگوييد «فلسفه‌خوانم» و اينكه بگوييد «دارم فلسفه مي‌خوانم».
?اريک فروم مي‌گويد كساني كه به داشتن اهميت مي‌دهند براي حفظ ويژگيهايي كه دارند در زندگي اجتماعي وارد تنازع با ديگران مي‌شوند، چون همه نمي‌توانند آنها را داشته باشند. اما كساني كه هويت پويا دارند هيچ وقت با ديگران تنازع ندارند. با اين همه، انسانها غالباً هويت پايا دارند و بنابراين وارد تنازع با ديگران مي‌شوند و براي غلبه نيازمند قدرت هستند و كيست كه بتواند با همه در تنازع بيفتد و بر همه غلبه كند؟ بنابراين انسانهايي كه مي‌فهمند نمي‌توانند بر همه غلبه كنند با يكي آشتي مي‌كنند تا با آشتي با او بتوانند با همه تنازع كنند و بدين‌سان خود را به يك مرجع قدرت متصل مي‌كنند و آن وقت مي‌توانند از نردبان داشتنهاي اجتماعي بالا بروند بدون اينكه با كساني تنازع كنند. اما لازمة اين كار اين است كه از آزادي خود صرف نظر كنند. بنابراين، سخن در اين است كه انسان آزادي را فداي قدرت كند يا قدرت را فداي آزادي. كساني كه طرفدار زندگي داشتني‌اند همواره از آزادي خود به نفع قدرت صرف نظر مي‌كنند و كساني كه طرفدار زندگي بودني‌اند از قدرت به نفع آزادي خود صرف نظر مي‌كنند. به نظر فروم انسانها بايد ميان اين دو انتخاب كنند. البته كسي كه پاس آزادي را داشته باشد از قدرت عقب مي‌ماند، ولي او كه دنبال داشتنها نبود. اريک فروم معتقد است كه در طول تاريخ عرفا معمولاً به بودن اهميت مي‌دادند و از اين رو دچار تنازع نمي‌شدند و به دنبال زندگي به صرافت طبع خود بودند.
?حالا كساني كه آزادي خود را فروخته‌اند در عالم اخلاق از مرجع قدرت فرمان مي‌گيرند، اما كساني كه آزادي را ترجيح دادند از خود فرمان مي‌گيرند. اريک فروم مي‌گفت مرجع قدرت هم جامعه و افكار عمومي است و هم خدا. بنابراين به نظر او اگر انسان از خدا هم فرمان برد به اين دليل كه مرجع قدرت است در واقع آزادي خود را مي‌دهد تا چيزي متناسب با عقل و شعور خود (دفع جهنم، جذب بهشت، تقرب به خدا و…) به دست بياورد، كه به اين حالت مي‌گويند از خودبيگانگي اخلاقي، چون فرد از غيرخود فرمان مي‌گيرد و نه به صورت خودانگيخته از درون خود؛ چراكه بخشي از آزادي كه فداي مرجع قدرت كرد آزادي اخلاقي بود. بنابراين سلسله‌مراتب ارزشهاي كسي كه از خود فرمان مي‌گيرد با كسي كه از بيرون خود فرمان مي‌گيرد متفاوت است. به نظر فروم از اين روست كه معمولاً كم يا بيش اخلاق انسانها اخلاقي است كه منبع آن در بيرون است (به تعبير شمس بربسته است نه بررُسته) و كم‌اند كساني كه مطابق وجدان اخلاقي خود عمل كنند. و وجه تراژيك زندگي انسان اين است كه او هم آزادي را دوست دارد و هم قدرت را، اما نمي‌تواند به هر دو دست يابد.

 

مصطفی ملکیان

معرفی استاد