آرزو های به دست نیامدنی

آدرس کوتاه: https://psychevent.ir/?p=23665
آرزو های به دست نیامدنی

اطلاعات تماس

مشخصات دوره

معرفی دوره

1-آرزو بی گناهی

نخستین چیز این است که شما هیچ وقت به آرزوی بی‌گناهی نمی‌رسید، هیچ‌وقت آرزوی عصمت در سرتان نپرورانید. کسانی که آرزوی بی‌گناهی و عصمت دارند نه تنها آن را به دست نمی‌آورند بلکه باعث می‌شوند که در گناه‌کاری صددرصد فرو روند. مکانیسمش به این صورت است: کسی آرزو می‌کند که دیگر گناه نکند؛ یعنی از فردا دست از گناه بکشد. اما چنین چیزی امکان‌پذیر نیست چون کسی‌که مدت مدیدی گناه‌کار بوده است به سرعت نمی‌تواند دست از گناه بردارد؛ لذا فردای آن روز با شکست مواجه می‌شود. دوباره تصمیم می‌گیرد که در روز دیگری دست از گناه بردارد و باز هم با شکست مواجه می‌شود و همین‌طور تصمیم می‌گیرد که از ماه آینده و از سال آینده دست از گناه بردارد و فاصله‌های زمانی را بیشتر می‌کند اما در تمام این موارد شکست می‌خورد چون چیزی را می‌خواهد که به دست نمی‌آید. در این صورت پس از مدتی شکست، قدرت تصمیم‌گیری بر ترک گناه را از دست می‌دهد. کم‌کم دیگر چنین تصمیم از او صادر نمی‌شود. در نتیجه تسلیم گناه می‌شود. آرزو

می‌توان راه دیگری اتخاذ کرد. به جای این‌که بگویم من می‌خواهم بدون گناه بشوم، این هدف را در نظر بگیرم که من می‌خواهم هر روز از روز پیش کمتر گناه کنم. این تصمیم قابل تحقق و قابل عمل کردن است. مثال می‌زنم: اگر کسی که تصمیم به ترک سیگار گرفته بگوید از فردا به طور کلی می‌خواهم سیگار را ترک کنم. چنین کسی تا آخر عمرش سیگاری خواهد ماند. ولی می‌تواند هر روز تعداد سیگار کشیدن را کم کند. پس نخستین آرزو، آرزوی عصمت است و این آرزو، انسان‌کش است. خود حضرت علی(ع) وقتی که زندگی خودشان را برای ما ترسیم می‌کند، برای این‌که ما آرزو نکنیم مثل ایشان زندگی کنیم، می‌گویند: البته شما انسان‌ها زندگی‌ای مثل زندگی من نمی‌توانید داشته باشید و در آرزوی آن نباشید. بلکه، فقط می‌توانید در راه من باشید، در طریق صلاح و خوبی می‌توانید بکوشید.

2-آرزو محبوبیت

?آرزو دیگر، آرزوی محبوبیت داشتن است. چنین آرزویی نداشته باشید که چنان زندگی کنید که در نظر همه محبوب باشید و همه شما را دوست بدارند. این، به دست نمی‌آید. حضرت علی(ع) در شب آخر عمرشان به فرزندانشان فرمودند رضای مردم به‌دست آمدنی نیست. بنابراین، به‌دنبال این آرزو نباشید. این آرزو ما را به چند گناه عظیم می‌کشاند: گناه اول، این است که انسان طالب خدایی کردن می‌شود. آن چیزی که همه انسان‌ها باید در طلبش باشند خداست و همه باید به سوی خدا در سیر و حرکت باشند. حالا اگر من بخواهم طوری زندگی کنم که همه نگاه‌ها متوجه من شود، در واقع من خدایی کرده‌ام. یعنی آنچه را که از آن خداست برای خود خواسته‌ام. به تعبیر دیگری، به خدا گفته می‌شود تو مقصد هر سالک هستی، ولی من می‌خواهم مقصد هر سالکی باشم. در حدیث آمده: «الکبریاء ردایی». کبریایی ردایی است که اختصاص به من دارد. همه باید در پیش من تواضع بورزند، به من دل ببندند. به تعبیری ما انسان‌ها دقیقاً نسبت به یکدیگر باید حالت «تابلوی کنار جاده» را داشته باشیم. هر تابلویی می‌گوید به من نگاه کنید ولی از طریق این نگاه کردن از وضع جاده باخبر شوید و به راه خودتان ادامه دهید. به تعبیر دیگر «با من بنگرید ولی به من ننگرید». هرکس به خود تابلو خیره شود به دست خودش، خودش را از بین برده است.

ما نسبت به یکدیگر باید مثل تابلو باشیم. یعنی به یکدیگر نگاه بکنیم. البته، اگر کسی به من نگاه کند من او را به خودم نخوانم بلکه از طریق خودم راه به خدا رسیدن را به او بنمایانم. نباید کسی را به خودم دعوت کنم و بگویم شماها باید به من بگروید باید به مردم بگویم به من نگاه نکنند بلکه با من نگاه کنند. یا با در نظر کردن در من راه خود را بیابید. پس من باید تابلویی باشم که خدا را نشان دهم و این معنایش این است که هیچ‌وقت نباید به من نظر استقلالی داشت و نباید انتظار داشت که شما شیفته من شوید.

کسانی که محبوبیت‌طلب هستند گویا می‌خواهند همه انسان‌ها به آن‌ها نظر استقلالی داشته باشند؛ یعنی نظری که باید به خدا داشته باشند، به او داشته باشند. ممکن است بگویید اینکه تقصیر من نیست که به من نظر استقلالی می‌کنند. دیگران نباید به من نظر استقلالی داشته باشند. ولی درواقع چنین نیست، یعنی ناشی از خطای مریدها نیست بلکه ناشی از خطای مرادها ست. یعنی مرادها چنان با دیگران مواجه می‌شوند که به آنها القا می‌کنند که به او نظر استقلالی داشته باشند. وقتی ابراهیم فرزند پیامبر(ص) از دنیا می‌رود، در آن روز کسوفی رخ می‌دهد و مردم می‌گویند این کسوف به‌خاطر مرگ فرزند پیامبر است. یعنی جهان طبیعت نوعی همدلی و همدردی با پیامبر کرده است. پیامبر از این تلقی مردم عصبانی شده، به مسجد می‌روند و می‌گویند: «ای مردم هرگز گمان نکنید کسوف به خاطر مرگ فرزند من است». و این امر خیلی مهمی است. با توجه به اوضاع و احوال فرهنگی و اجتماعی آن زمان که استعداد پذیرش اینگونه مطالب را داشت، پیامبر چنین برخوردی می‌کنند. و این، معنایش این است که من شما را به خودم دعوت نمی‌کنم و نمی‌خواهم شما شیفته من شوید. فقط و فقط می‌خواهم شما به خدا برسید. این شیوه را به‌کار گرفتن یعنی دست برداشتن از محبوبیت‌طلبی. بنابراین، نخستین خطا در محبوبیت‌طلبی این است که گویا نوعی ربوبیت‌طلبی را می‌خواهند و محبوبیت‌طلبی در نهایت، یعنی ربوبیت‌طلبی.

3- آرزو عالم شدن به تمام معنا

آرزوی سوم عالم شدن به تمام معنا است که چندان مبتلا به امروزه نیست و به کسی برنمیخوریم که بخواهد دانای دانایان باشد. شوق علم امروزه در ما فرومرده است. در هر حال، و در هر که آرزوی عالم شدن به تمام معنا حاصل شود آرزوی مهلکی است.

4- آرزو قدرت طلبی

آرزوی چهارم قدرت طلبی است. وقتی گفته میشود قدرت؛ یعنی حالتی که انسان در آن حالت هرچه را بخواهد بکند به تعبیر قرآنی (فعال مایشاء) شود که اگر به افراط کشیده شود، مضرت دارد.«راسل» عقیده دارد که همه فعالیتهای ما برای رسیدن به قدرت است. شاید هم سخن وی درست باشد و بعید هم نیست، ولی قدرت مطلق برنیامدنی است و این آرزو آثاری دارد و باید از آن آثار دوری کرد.

?مصطفی ملکیان،رویکرد وجودی(اگزیستانسیالیستی) به نهج البلاغه

معرفی استاد